ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

ایلیا جان

هفت ماهگی

سوم خرداد 7 ماه ایلیا کامل میشه میره تو 8ماهگی.ان شالله 100 ساله شی عزیزم ماه هفتم ایلیا خیلی سخت بود برا خانواده مون. اول اینکه ایلیا به جز شیر چیزه دیگه ای نمی خوره نمی دونم چی کار کنم باهاش دوم اینکه دو هفته ای هست مریض شده البته آجی آیناز اول مریض شد اونم بد طور اسهال استفراغ بعدش هم که دهانش آفت زده به جز مایعات هیچی نمی خوره دختر گلم از بین رفت بعدشم که ایلیا ویروس رو گرفت اونم اسهال و استفراغ عزیزم وزن کم کرد کار منم 2 هفته است شده غصه خوردن شستن و مریض داری .کاره بابایی هم دکتر بردن وآزمایش و نمونه بردن از این حرفا گذشته همیشه شکر خدا میکنیم ان شاالله همه بچه ها زیر درگاه خدای مهربون سالم و صالح بزرگ شن. آمین ...
31 ارديبهشت 1393

شش ماهگی

خیلی دیر وب ایلیا رو آپدیت کردم مقصرم خودشه که همش باید در خدمتش باشم این روزا خیلی بیقراره آخه مرواریداش شدن 4 تا ولی خیلی اذیته همش بغلمه  3 اردیبهشت به همراه آجی آیناز بهداشت رفتیم  وزن و قدت  گرفت خدا رو شکر خوب بود واکسنت رو زد تا دو روز تب داشتی خیلی اذیت شدی 6 اردیبهشت مرخصی  مامانی تموم شد 3 تایی با هم مدرسه رفتیم ولی چون هفته آخر مدرسه بود مدیر گفت فقط برا مراقبتها بیام 1 هفته هم رفتیم اندیمشک خونه مامان جون تا من بتونم برم دندونپزشکی دندونام رو درست کنم  از چهارشنبه تب کردی دکترم بردمت دیروز عصری از شوش اومدیم اهواز داغ داغ بودی مثل تنور قطره  استامینفون رو هم بالا می آوردی مجبور شدیم...
21 ارديبهشت 1393

پنج ماهگی

ایلیا جان اولین باری که شروع کردی به به  گفتن 5 ماه و14 روزش بود چند    روزی هم هستش بی قراری میکنه هر چی دستش برسه با حرص گازش میگیره تا اینکه توی 5 ماه و16 روزگی اولین مرواریدش رو دیدم مبارک باشه عزیزم 2 روزم شروع کردم به مقدارخیلی کم فرنی بهش میدم صبح ها با به به گفتنش آجی آیناز رو از خواب بیدار میکنه اینم فرنی خوردنش فقط می خوام یاد بگیره خوردن رو عجله ای برا شروع غذای کمکی ندارم در حد1 قاشق بهش میدم یک روزی هم هستش یاد گرفته شصت پاش رو میخوره   ...
21 فروردين 1393

تعطیلات نوروز93

امسال نوروز از 28 اسفند شوش بودیم برا ایلیا بد نبود همش به گشت وگذار بود سفره هفت سین زن عمو آرزو اولین هفت سین ایلیا  از روز شنبه هم همش دشت وصحرا و تفریح و هوای عالی بیشه عباس آباد نزدیک حمید آباد شوش که رفتیم بابایی می خواست بره ای بگیره که با ایلیا عکسی بگیره سر خودش به صورت ایلیا خورد عزیزم چه گریه ای میکنه اینم عکسای گشت و گذرای ایلیا در مزارع کاهو و خیار و گندم 8 فروردین ایلیا در 5 ماهگی و 5 روزه گی برای اولین بار به روی شکم غلت زد به اصطلاح خودمون چپی کرد دیگه از اون موقع تا درازش می کنیم سری بر می گرده بعضی وقتا تو خوابم بر می گرده ولی از سمت راست نمی تونه برگرده فقط از سمت...
17 فروردين 1393

چهارماهگی

امروز ایلیا 4 ماهه شد عزیزم ان شاا... 100 ساله شی بابایی مرخصی گرفته بود که ببریمش بهداشت برا واکسن خدا رو شکر وزن و قدش خوب بود برا واکسنم زیاد این دفعه اذیت نشد قطره استامینفون که بهش دادم خوابید   ...
3 اسفند 1392

بی قراری

چند روزی که ایلیا بی قراری میکنه مدام هم دستش تو دهنشه فکر کنم داره لثه سفت میکنه موقع خوابش گریه ای میکنه عزیزم اشک هم میریزه اسهال خفیفی هم داره این روزا خیلی خسته ام ایلیا جان آینازم دیگه مثل سابق حرف گوش کن نیست برگشته به دوران خردسالی البته ناگفته نمونه اونم با من خونه نشین شده دوستی تو مجتمع نداره منم کارای خونه وایلیا ی بی قرار تمام وقتم رو گرفته تو عکسم معلومه بی حاله ...
28 بهمن 1392

سه ماهگی

سه بهمن 3 ماه ایلیا کامل شد،تازگی ها خنده هاش با صداست این روزا وقتی خوابش رو کامل کرده باشه بعد از بیدار شدن  سلام که میکنم بهش دهنش رو کامل باز میکنه و میخنده برام   ...
6 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ایلیا جان می باشد