ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

ایلیا جان

پنج ماهگی

ایلیا جان اولین باری که شروع کردی به به  گفتن 5 ماه و14 روزش بود چند    روزی هم هستش بی قراری میکنه هر چی دستش برسه با حرص گازش میگیره تا اینکه توی 5 ماه و16 روزگی اولین مرواریدش رو دیدم مبارک باشه عزیزم 2 روزم شروع کردم به مقدارخیلی کم فرنی بهش میدم صبح ها با به به گفتنش آجی آیناز رو از خواب بیدار میکنه اینم فرنی خوردنش فقط می خوام یاد بگیره خوردن رو عجله ای برا شروع غذای کمکی ندارم در حد1 قاشق بهش میدم یک روزی هم هستش یاد گرفته شصت پاش رو میخوره   ...
21 فروردين 1393

تعطیلات نوروز93

امسال نوروز از 28 اسفند شوش بودیم برا ایلیا بد نبود همش به گشت وگذار بود سفره هفت سین زن عمو آرزو اولین هفت سین ایلیا  از روز شنبه هم همش دشت وصحرا و تفریح و هوای عالی بیشه عباس آباد نزدیک حمید آباد شوش که رفتیم بابایی می خواست بره ای بگیره که با ایلیا عکسی بگیره سر خودش به صورت ایلیا خورد عزیزم چه گریه ای میکنه اینم عکسای گشت و گذرای ایلیا در مزارع کاهو و خیار و گندم 8 فروردین ایلیا در 5 ماهگی و 5 روزه گی برای اولین بار به روی شکم غلت زد به اصطلاح خودمون چپی کرد دیگه از اون موقع تا درازش می کنیم سری بر می گرده بعضی وقتا تو خوابم بر می گرده ولی از سمت راست نمی تونه برگرده فقط از سمت...
17 فروردين 1393

چهارماهگی

امروز ایلیا 4 ماهه شد عزیزم ان شاا... 100 ساله شی بابایی مرخصی گرفته بود که ببریمش بهداشت برا واکسن خدا رو شکر وزن و قدش خوب بود برا واکسنم زیاد این دفعه اذیت نشد قطره استامینفون که بهش دادم خوابید   ...
3 اسفند 1392

بی قراری

چند روزی که ایلیا بی قراری میکنه مدام هم دستش تو دهنشه فکر کنم داره لثه سفت میکنه موقع خوابش گریه ای میکنه عزیزم اشک هم میریزه اسهال خفیفی هم داره این روزا خیلی خسته ام ایلیا جان آینازم دیگه مثل سابق حرف گوش کن نیست برگشته به دوران خردسالی البته ناگفته نمونه اونم با من خونه نشین شده دوستی تو مجتمع نداره منم کارای خونه وایلیا ی بی قرار تمام وقتم رو گرفته تو عکسم معلومه بی حاله ...
28 بهمن 1392

سه ماهگی

سه بهمن 3 ماه ایلیا کامل شد،تازگی ها خنده هاش با صداست این روزا وقتی خوابش رو کامل کرده باشه بعد از بیدار شدن  سلام که میکنم بهش دهنش رو کامل باز میکنه و میخنده برام   ...
6 بهمن 1392

سرماخوردگی

شوش و اندیمشک که رفتیم حاصل سفر شد سرماخوردگی و مریضی ایلیا خیلی بی قرار شد خوابش کم شد دراز که می کشید خلطش اذیتش میکرد سرفه های وحشتناکی میکرد مجبور بودیم بچرخونیمش که آروم بمونه خیلی اذیت بود ولی خدا رو شکر الان بهتره   ...
17 دی 1392

اولین تفریح ایلیا

روز پنج شنبه شوش که بودیم بابایی تصمیم گرفت ایلیا رو طرف روستای پدری ببره برا دو ساعت رفتیم گشتی زدیم ولی ایلیا از موقع حرکت خواب بود تا برگشتن خلاصه حاصل چند روز تعطیلی بابا و شوش و اندیمشک رفتنمون شد سرماخوردگی ایلیا ودکتر بردنش   ...
14 دی 1392

واکسن دوماهگی

سه شنبه 3 آبان ایلیا رو بهداشت بردیم واکسن دو ماهگیش رو زد تا خواب بود راحت بودم ولی وای به موقعی که بیدار میشد خلاصه کلام خیلی اذیت شد دیشب هم خیلی اذیت کرد تا خوابید ...
5 دی 1392

اولین خنده

52 روزه گی ایلیا وقتی باهاش حرف میزنیم برا چند لحظه کوتاه جواب حرفای ما لبخندی میزنه ...
26 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ایلیا جان می باشد